جدول جو
جدول جو

معنی پاکی خواستن - جستجوی لغت در جدول جو

پاکی خواستن(نَ)
استبراء
لغت نامه دهخدا
پاکی خواستن
استبراء
تصویری از پاکی خواستن
تصویر پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاری خواستن
تصویر یاری خواستن
کمک خواستن، مدد خواستن
استفاده کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ حِ خوا / خاتَ)
طلب خلوت کردن. تقاضای ملاقات خصوصی کردن. استخلاء. (منتهی الارب) : گفتم بیاریدش، درآمد و خالی خواست. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ زْ دَ)
طلب اظهار نظر. درخواست اظهار عقیده: و با یحیی بگفت و رای خواست یحیی گفت علی مردی جبار و ستمکار است و فرمان خداوند راست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 416). و به وزیر (خواجه احمد عبدالصمد) در این معنی نبشته آمد و رای خواسته شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 545). چون بر این حال امیر واقف گشت... خالی کرد و در این باب رای خواست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343). پدر ما خواست که ولیعهدی وی را باشد و اندر آن رای خواست از وی (از آلتونتاش) و دیگر اعیان. (تاریخ بیهقی). امیر در این وقت بباغ صدهزاره بود خلوتی کرد با سپاهسالار و اعیان و حشم و رای خواست تا چه باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاسخ خواستن
تصویر پاسخ خواستن
استجابت طلب کردن جواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاری خواستن
تصویر یاری خواستن
کمک طلبیدن استعانت، توانایی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاری خواستن
تصویر یاری خواستن
((خا تَ))
کمک طلبیدن، استعانت، توانایی خواستن
فرهنگ فارسی معین